سـوف آگتب لگ نصاً
ومـآ يدريني
مـآذآ آگتب
وگيف آبدآ
ومـآ هي آلنهآيه
آلقلمـ جف حبره ،
گوب آلقهوه بدآ يبرد ،
آشـتد آلبرد ،
صـدر صـوت آلهوئ آلشـديد
آهتزت آلآشـجآر
أغلقت آلدفتر ..!
ذهبت آلي آلنآفذه سـحبت آلسـتآر
مـسـحت آلضـبآب گي آري مـآخلفه
تسـآقطـ آلمـطـر بغزآره
آخذت گوبي آلذي
شـربت مـنه رشـفه
فتحت آلنآفذه مـآشـيه
گي
آمـسـگ بسـلمـ آلبلگونه
وقفت ...
رآيت آلضـبآب آلآبيض
وضـوح آلجبآل آلآخضـر
ترآگمـ آلسـحب آلسـودآ
رذآذ آلمـطـر
نطـق لسـآني بصـعوبه .... /آيــــن آنــــت /
مـتئ تآتي لترئ حآلي
مـن بعد غيآبگ آلطـووويل
گيف آصـبحت ومـآ حدث لي مـن بعدگ
هل آنت رآضـي بمـآ فيه آنآ آلآن
آصـبحت گل آيآمـي تفگير بگ آنت
نسـيت نفسـي بدآ شـوقي
وشـحنت مـشـآعري تتنآثر لگ آنت
گل مـآريت آلمـطـر ، آلغيومـ آلعآلقه بالسـمـآ آلزرقآء
تذگرتگ آنـت
آلحيآء مـعگ قصـيره ، وآذآ غبت عنهآ ،
آصـبحت طـويله للغآيه
آگتفئ بآلگلمـآت آلمـؤلمـه لقلبي آلمـجروح
بردت يدآي وآزدآد آلمـطـر
آنزلت رآسـي مـشـيت بصـعوبه للدآخل
سـگرت آلنآفذه . سـحبت آلسـتآر . آشـعلت آلمـدفئه
ذهبت وعمـلت گوب قهوه
مـآزلت سـوف آگتب لگ نص
گي آرئ رداً لآجآبه آلنص
فتحت دفتري ورأيت آلورقه بيضـآء آللون
ضـغطـ عليه آلقلمـ گي آگتب مـآيخفيه قلبي
بقيت هل آلآحرف عآلقه بعقلي / آيــــن آنــــت /




بقلمـ_شـوق_آلمـهآ